امير حسابدار




Saturday, December 20, 2003

٭
من برگشتم. سفرنامه پاريس بماند براي دوشنبه!



........................................................................................

Wednesday, December 17, 2003

٭
فردا براي يه سمينار دارم ميرم پاريس. از صبح تا عصر همينطور لاينقطع ! ملت ميان و مقاله هاشون رو ارائه مي کنند و من بد بخت از بين اين همه خروار سخنراني و مقاله بايد يه مطلب بدرد بخور و دندون گيري براي تزم انتخاب کنم و گرنه بر گشتنه استاد مربوطه چوب و فلک رو آماده کرده و در انتظار براي عمامه کردن خشتک بنده!
پس اگه توي اين دو روز به اينترنت دسترسي داشتم که يه چيزکي از حال و هواي سمينارو پاريس مي نويسم ٬ضمنا اگه خدا بخواد به بر و بچه هاي ايراني پلي تکنيک هم يه سري مي زنم که البته با برنامه اي که اونها پيشنهاد دادن هم فال ميشه هم تماشا!(چون قرارمون احتمالا در سينما است)



........................................................................................

Tuesday, December 16, 2003

٭
امشب براي اولين بار بعد از سه ماه که از ايران اومدم صداي هايده و منصور و سياوش قميشي توي اتاقم پيچيد. با خودم از ايران دوتا سي دي MP3 آورده بودم که طبعا با اين ضبط ام نمي تونستم بهشون گوش بدم تا اينکه به لطف کامپوتر و سي دي رايتر يکي از بچه هاي ويتنامي ٬ ازشون دوتا سي دي Audio در اوردم.
خنده ات مي گيره اگه بگم ترکيب يکي از سي دي ها درست مثل سي دي " Bumzi " شده که هميشه توي ماشين گوش مي کرديم. من که هيچ وقت جز توي ماشين حال و حوصله گوش کردن به آهنگ رو نداشتم٬ يکهو ۴ ساعت لاينقطع اين دوتا سي دي رو گوش دادم و از همون آهنگ اول لحظه لحظه خاطرات گذشته برام زنده شد وباهاشون اشک ريختم:

با ّ توئي تو ئي بهارم ّ اندي ٬ ياد جاده بالاي ديزين افتادم ٬ اونروزي که خفن! برف اومده بود و همه ماشين ها گير کرده بودند و ما با نشوندن اردوان و پيام سمت چپ و راست کاپوت تا خود پارکينگ رفتيم بالا « اسکي اينجوري مزه ميده» .

با ّ با بزن بريم ّ منصور ٬ ياد عيد امسال و شمال و خانه دريا و ويلاي ۸۷۷ افتادم ٬ اون شبي که من و وحيد رفتيم رستوران برزنتي لب ساحل و با وجود سرماي هوا و بارون ريزي که مي اومد همه خانه دريا مثل ما توي اون رستوران فسقلي جمع شده بودند و آخرش هم ما برگشتيم تو ماشين و با دوربين شروع کرديم به شکار لحظه ها! ( راستي اون فيلمي که اون شب گرفتيم چي شد!) يادت مياد اون روزها گير داده بودي به ياسي جون ؟!

با ّچه خوشگل شدي امشب ّ اندي ٬ ياد اون شبي که با سامان و جين جين و کنيبال و پژمان از فرحزاد بر مي گشتيم افتادم ٬ شبي که چنان همه سرمست و شنگول بودند که اگه کبريت تو ماشين مي انداختي گر مي گرفت ! و تازه وقتي فهميدم چقدر مست بودي که فرداش ازت در مورد یکي در ميون رد کردن مانع هاي « اتوبان دردست تعمير است » پرسيدم و اصلا يادت نيومد همچين کاري کرده باشي!
راستي محمد تو هم يادته ؟

با ّ ساقي ساقي اي ساقي ّ هايده ٬ ياد لاهيجان و ويلاي ته خيابان شقايق اش افتادم و ياد اون نصف شبي که زد به سرمون بريم کنار دريا وخستگي راه رو بدر کنيم و ساحل خيس و درياي خروشان چمخاله نزديکترين محل بودبراي پياده شدن. کاري کرديم که ديگه قر تو کمر هيچ کس نموند! يادته برگشتنه ملت چه تشکري ازمون مي کردند؟ «مردم تشنه شادي»

با اينکه اون دوران گذشت و ديگه بر نمي گرده اما خوشحالم که افسوسي بر جوانيمون نيست و هر کاري خواستيم زير گوش جمهوري اسلامي کرديم. اما از طرف ديگه ميشه گفت دير از ايران زديم بيرون٬ اگه نوزده ٬ بيست ساله مي اومديم بيرون اين قدر خاطرات و در نتيجه اينقدر دلتنگي نداشتيم.
توي اين عکس آخري که از ژاپن فرستادي قيافه ات لاغر شده مي دونم اين آخري خيلي سختي کشيدي و هنوز هم تو يه مايه هائي ادامه داره٬ اما حالا که به هدفت رسيدي ديگه بي خيال!



........................................................................................

Monday, December 15, 2003

٭
پل برمر رو براي گفتن همين يک جمله هم که شده خيلي دوست دارم:

"Ladies and gentlemen ,We Got Him"



........................................................................................

Wednesday, December 10, 2003

٭
اگر شيرين عبادي توي سخنرانيش از کورش کبيرحرف نمي زد حتما سخراني اش يه چيزي اساسي يعني هويت ايراني رو کم داشت.
آفرين به شيرين.



٭
همه جريانات رو که نبايد از زبون من بشنويد ٬يکبار هم که شده به گفتگوي نوآن همکلاسي ويتنامي ام با دوست دخترش زوآن گوش کنيد:( متن زير ترجمه آزادي است از زبان ويتنامي!)

زوآن: سلام عزيزم چطوري؟
نوآن: خوبم قربونت برم تو چطوري؟
ز : ماچ
ن: ماچ
ز : فدات بشم عزيزم ٬ خيلي امروز خسته شدي آره ؟
ن : آره خيلي٬ چون امروز ۴ ساعت صبح و ۴ ساعت عصر کلاس داشتيم. پدرمون در اومد ٬ تازه آخراي کلاس صبح استاد چنان غرق درس دادن شد که حساب وقت از دستش در رفت و ۴۵ دقيقه هم بيشتر از وقت کلاس ما رو نگه داشت دانشجو ها هم جيکشون در نيومد ٬ ميدوني که اينجا مثل ويتنام نيست که از ۴۵ دقيقه مونده به پايان وقت کلاس داد همه در بياد که ّ استاد خسته نباشي ّ !
ز : آخ ٬ آخ پس کي غذا خوردي؟
ن : اونهم قضيه اش مفصله ٬ چون نيم ساعت بعدش کلاس بعد ازظهر شروع مي شد و رفتن و برگشتن تا رستوران دانشگاه خيلي طول مي کشيد. امير بهم پيشنهاد داد که بريم به اتاقش توي خوابگاه و نهار رو با هم بخوريم.
ز : چه خوب حالا چي خوردين؟
ن : از اين برنج هاي زود پخت داشت سريع بار گذاشت بعد هم ازم پرسيد ما تو ويتنام برنج رو با چي مي خوريم؟ وقتي بهش گفتم بيشتر با سبزيجات و غلات٬سريع يه کنسرو ذرت شيرين و يه کنسرو قارچ باز کرد و با اينکه براي خودش اولين باربودکه امتحان مي کرد ٬ نهار برنج و ذرت و قارچ خورديم. بعدش هم يه نسکافه داغ زديم به رگ و سريع برگشتيم دانشکده خلا صه اش اين که سنگ تموم گذاشت .
ز : خدا خيرش بده (!)( گفتم که اين يه ترجمه آزاده) مي گم فردا که با بقيه برو بچه هاي ويتنامي نهار دور هم جمع ميشيم ٬امير رو هم دعوتش کن تا هم تشکري ازش کرده باشي هم نشون بديم که مهمون نوازي ما از اونها کمتر نيست.
ن : راست ميگي ها ٬ اما يادت باشه که برنج پختن اونها با ما فرق ميکنه . اونها برنج رو آبکش مي کنند ضمنا برنج رو مثل ما با دوتا چوب هم نمي تونه بخوره.
ز : عيبي نداره يه بار هم مدل غذا خوردن ما رو امتحان ميکنه.مگه چه اشکالي داره؟
ن : باشه من ميرم بهش زنگ بزنم دعوتش کنم تو هم بالاغيرتا اين برنجت ته نگيره آبروي ما رو ببري!
ز : بد جنس باز هم شروع کردي ؟
ـــــــــــــــــ
خلاص جاتون خالي يه پرس غذاي ويتنامي نوش جان کرديم اما اشکم در اومد تا با اين چوبها غذا خوردم. آخرش هم يادنگرفتم چطور ميشه باهاشون غذا رو برداشت طوريکه زمين نريزه!!



........................................................................................

Monday, December 08, 2003

٭
کار اين راهنماي تحصيل در فرانسه بازحماتي که اول به صفاي عزيز و سپس به امير جان دادم خدا رو شکر تموم شد. سعي کردم تمام مراحلي که در اين راه طي کردم جز به جز بدون کلي گوئي تشريح کنم به همين خاطر يک کم زبان نوشتار رسمي شد تا بتونم از جملات بهتري براي رسوندن معني استفاده کنم.
حتما در آينده يه FAQ هم بهش اضافه مي کنم تا کاملتر بشه. ضمنا اين رو هم بگم که تنها هدف من هم از اين راهنما روشن کردن مسير ادامه تحصيل براي دوستانيه که مي خواهند راهي رو که من رفتم ادامه بدهند و جلوگيري از دوباره کاري يا اشتباهاتي که خودم با اونها درگير بودم ٬حقيقتش من در ايران حتي يک نفر رو هم نمي شناختم که کمتر از ۱۰ سال قبل تو فرانسه درس خونده باشه وتنها راهنمايم دوتا از استادهاي دانشکده ام بودند که اونها هم سال ۱۹۹۰ ! ازفرانسه فارغ التحصيل شده بودند و با توجه به مرور زمان بسياري از مسائل هم عوض شده بود و به همين دليل مجبور بودم با آزمون و خطا جلو برم و هزينه هاي زيادي رو بي دليل متحمل شدم و حتي به خاطر دريافت دير هنگام دعوت نامه يکسال هم عقب افتادم(الان که اينها رو مي نويسم مي بينم چه پدري ازم در اومد ها! )
خلاصه اينکه منتي نيست اما مي خواستم بدونيد که اين تجربه ها به آسوني به دست نيومده اند و از صميم قلب اميدوارم بتونه راهنماي کارآمد و بدردبخوري براي بقيه دوستاني که در ايران هستند باشه.



٭
صفا جان از محبت شنبه صبحت خيلي ممنون ٬خلاصه اش اينکه يه سورپريز تمام عيار بود!



........................................................................................

Wednesday, December 03, 2003

٭
جلسه دوم صخره نوردي وقتي دختر رومانيه اومد ديدم خيلي دمغ و گرفته است( حالا ما يک بار از شاد و سرزنده بودن يه نفر حرف زديم ها٬ ببين چي شد؟) از چشمهاش هم معلوم بود که گريه کرده . وسطهاي جلسه ازش پرسيدم اگه امروز حالت خوب نيست مي تونيم ديگه ادامه نديم؟ گفت :« نه حالم خوبه ٬ اصلا اومدم ورز ش که فراموشش کنم.» با خودم گفتم حتما براي يکي از دوستان يا آشناهاش اتفاقي افتاده بهش گفتم چي رو فراموش کني ؟
گفت ديروز خبر دارشدم گربه ام رو که پيش پدر ٬مادرم تو بخارست گذاشته بودم مرده و الان دو روزه دارم براش گريه مي کنم!!
بعد از اينکه کمي دلداريش دادم گفتم از چه نژادي بود ؟ گفت : سيامي بود اما راستش اولش خيلي دوست داشتم يدونه از اونPersian Kitty هاي کشور شما رو بخرم اما اون موقع پولم نرسيد٬بعد گفت حتما هر خونه تو کشورتون يدونه از اون پشمالوهاش رو داره نه؟!
گفتم: بعللله ما اصلا عاشق گربه هائيم!
بعد ياد اون گربه هاي بدبختي افتادم که اگر در شعاع ديد مادر بزرگم قرار بگيرند خيلي بايد خوش شانس باشند که مخشون توسط اولين چيزي که دم دست مادربزرگ مي رسه متلاشي نشه!!



........................................................................................

Monday, December 01, 2003

٭
ما و زبان فرانسه
براي کساني که فارسي يا انگليسي زبان مادريشونه ٬ آموختن زبان فرانسه بدليل تفاوتهاي اساسي که با اين دو زبان داره بسيار مشکله .
گذشته از مذکر٬ مونث بودن تمام اشيا و اسامي که درهر مورد کاربرد ضمير متناسب با خودش رو مي طلبه (بقول يکي از دوستان٬ عربي زبانهاي لاتين ٬ زبان فرانسه است!) و همچنين صرف افعال که حتي بعضي اوقات ديکته فعل از اول شخص تا سوم شخص کلا تغيير مي کنه و ميشه گفت اين دو مشکل اصلا در زبانهاي فارسي وانگليسي وجود نداره ٬ سه مورد ديگه هم هست که در طي اين سه ماهي که در فرانسه بودم خيلي باهاشون درگير بودم.
اول ٬ اوايل متوجه شدم موقعي که فاميلي ام رو براي فرانسوي ها هجي مي کنم بجاي صداي حرف E اونها صداي O رو از دهن من مي شنوند و اين البته به دليل تفاوت سيستم آوايي زبانهاي فارسي و فرانسه است ( که متاسفانه استادان زبان فرانسه در ايران زياد روش کار نمي کنن و و شايدچون ياددادن نحوه تلفظ کار بسيار مشکليه از خيرش مي گذرند!) از اون موقع شروع به تصحيح اين مشکل کردم و به کمک يکي از همکلاسيهام که استاد کالج و محل قرار گرفتن زبان رو در هنگام تلفظ حروف با حوصله باهام تمرين مي کرد تونستم تا حدودي اين مشکل رو برطرف کنم.
دوم٬ در زبان فرانسه (باز برعکس فارسي و انگليسي) در جمله٬ ضماير مفعولي قبل از فعل مي آيند که ميشه گفت اين مورد بزرگترين مشکل من هنگام صحبت به زبان فرانسه است.
چون تا بحال وقتي فارسي حرف مي زدم اول به فعل و زمان اون فکر مي کردم بعد به ضمير مفعولي مثلا در جمله « من خواندمش» اول به فعل خواندن فکر مي کردم بعد به ضمير ش ٬ اما حالا بايد در مورد ضمير و اون چيزي که مي خوام در موردش فعل رو بکار ببرم فکر کنم بعدا به فعل٬ و احتياج به تغيير نحوه تفکر دارم که خوب کار ساده اي نيست!
سوم هم اينکه در زبان فرانسه براي هر موقعيتي فعل مخصوص به اون وجود داره که بايد حتما در فرانسه باشيد تا بتونيد موقعيت استفاده از افعال رو بشناسيد. مثلا براي مفهوم «دادن» يا « پس دادن » چند فعل وجود داره و تنها با فعل ساده Donner نمي تونيد منظور خودتون رو برسونيد ضمنا فرانسوي ها ضمن حرف زدن براي زيبايي کلام با فعل Mettre تر کيباتي ميسازند که حتي در ديکسيونر هم نمي تونيد اونها رو پيدا کنيد و بايد معني اش رو از خود اونها بپرسيد.
اينجا ۹۰٪ دانشجويان خارجي از مستعمرات سابق فرانسه مثل الجزاير ٬ مراکش ٬ لبنان ٬ سوريه ٬ ويتنام٬ سنگال و...اومدن که زبان رسمي کشورشون اغلب هنوز فرانسه است و از دبستان اين زبون رو ياد گرفتن و سايرين هم دانشجويان زبان و ادبيات فرانسه هستند (مثل اين دوست آلماني ما)
پس بي دليل نيست که با وجود تقريبا رايگان بودن دانشگاههاي فرانسه تعداد دانشجويان غير فرانسه زبان(Non-Francophone) وهمچنين ايراني اينقدر کمه٬ بس که اين زبان لامصب سخته!
البته باز جاي شکرش باقيه که برعکس سوئدي و فنلاندي که اونها هم زبانهاي مشکلي هستند اما فقط در همان کشورها کاربرد دارند٬ فرانسه زبان بين الملليه و حداقل توي هرقاره کشوري پيدا ميشه که به اين زبان تکلم کنه.

- اين آخري رو براي دلخوشکنک خودم گفتم ٬ حالا ديگه شما نزنيد تو ذوقم!!



........................................................................................

Home