امير حسابدار




Friday, December 27, 2002

٭
سال پيش اين موقع چه شوری داشتم . با اشتياق برای وبلاگم مطلب می نوشتم و اگه يك روز Update اش نمی كردم عذاب وجدان می گرفتم ، از تكرار هم خيلی می ترسیدم به همين خاطر روی مطالبم خيلی وسواس داشتم وقتی مطلبی يا داستان كوتاهی رو می خواستم Publish كنم چند بار خودم می خوندم و يك بار هم می گفتم خواهر سخت گيرم بخونه ، اگر وقت خوندن خنده اش می گرفت با خيال راهت Post اش می كردم (يادمه چقدر از اين حرف دوستم كه می گفت رئيس ا ش بخاطر قهقه ای كه موقع خوندن يكی از مطالب من زده بود باهاش دعوا كرده ، خوشحال شدم!) .
اون روزها با خودم می گفتم حالا كه ما جزو وبلاگرهای اوليه ايم بهتره سنگ بناش رو درست بذاريم و طوری بنويسيم كه كارمون قابل دفاع باشه تا هرموقع توی محفلی از ما حرفی به ميون اومد ، نگن كه چند نفر اومدن دارن چرت وپرت می نويسند‍‍ . خوشبختانه كسانی كه اين كار رو شروع كردند همه بچه های پـُــرو با سوادی بودند و چون حضوروتشويق دونويسنده رو در كنارخودشون حس می كردند مسأله رو كاملا ً جدی گرفته بودند و قشنگ می نوشتند. من هم بدون ترس از تكرار و به اميد اينكه سال ديگه توی يك محيط ديگه مطلب می نويسم و اتفاقات جديدي رو تعريف می كنم دل خوش بودم ،اما يك سال گذشت و من ماندم و خيلی ها رفتند. حالا ديگه كمتر دستم به نوشتن می ره و در مورد هر موضوعي كه مي خوام بنويسم می بينم كه يا خودم قبلا ً در موردش نوشتم يا ديگرون . واقعا برام مسخره است كه مثلا ً بخوام احساساتی رو كه هرسال توی اين فصل بهم دست می ده توی وبلاگم مثل سال قبل تكرار كنم ، شايد هم اينها اثرات شغل و رشته تحصيلی منه كه باعث ميشه توی هر كاری (البته بجز عشـــق ) با حساب و كتاب پيش برم .
اما با همه اين حرفها باز هم مي نويسم چون هستم !



........................................................................................

Thursday, December 26, 2002

٭
اين فيلم Heat داره من رو ديوونه می كنه ازوقتی كه رايتش كردم تا الان حداقل 10 باركل فيلم رو و 100 بارتكه ها وصحنه های معركه اش مثل گپ دو نفره آل پاچينو و رابرت دونيرو(راستی اين دوتا دايناسور چطوری توی كادر تصوير جا شدند!) يا صحنه تعقيب وتيراندازی سارقان بانك و پليس (باز هم با محوريت دونيرو و پاچينو بعلاوه بازی فوق العاده « وال كيلمر» ) توی خيابونهای لس آنجلس رو ديدم (بلعيدم؟) .
راستي وال كيلمر براي من همون Iceman ( چقدر هم این اسم بهش مياد) فيلم TopGun كه به تام كروز می گفت: دهنت هنوز بو شيرميده !



........................................................................................

Sunday, December 15, 2002

٭
طاها ‏جان !خدا بگم چيكارت كنه كه دوباره خاطره اون شب رو برام زنده کردي.



٭
فرشاد هم رفت اون چهارمين دوستی بود كه طی يكسال گذشته از مهرآباد بدرقه كردم. يكي ژاپن ، يكی آلمان ، يكی انگليس و اين هم سوئد ..همه جای دنيا سرای من است ...



٭
اين برف دامن گير دوباره ما رو به اين مملكت برگردوند اما مي دونم با آب شدن همين برفها شورو شوق ماندن هم از بين ميره ...



........................................................................................

Home