امير حسابدار




Thursday, May 30, 2002

٭
مکان : پمپ بنزين جاده قديم شميران (مثلا ً نمی خوام آ درس بـِـدم !)

شب اول

- اِ .. آقا خودم می زدم . دست شما درد نکنه ، متشکر. ولی ولی... می بخشيدها شماره اش از 10 Litre شروع شد .
- ای بابا حالا بيا و خوبی کن ! آقا پسر مگه نمی بينی؟ اين پمپ ها جديده ، زود بنزين می زنه!
- اما من خودم ديدم از دَه شروع شـد.
- ...

شب دوم

- بفرما آقا اين هم سوييچ ..
- آقا خيلی ممنون چند ليتر شد ؟
- 65 ليتر!
- چــقــد ر ؟؟ 65 ليتر؟! باک من رو التماسش هم کنی 55 تا جا نمی گيره حالا چطور تو 65 تا توش زدی ؟!
- اين رو ديگه من نمی دونم . قيمتش شد 3،250 تومن ، زودباش ماشينهای عقبی منتظرند !!
- آخه...

شب سوم

- آقا بفرما .
- هنوز که من بنزين نزدم پولش رو می دی !
- اتفا قا ً دارم اين رو بهت ميدم که لطف کنی و بنزين نـَـزَ نی ، خودم می زنم !!
- باشه هرطور که ميــلــته، گفتم دست ولباست بنزينی نشه وگرنه برای ما هم راحت تره !
- بله می دونم ! خيلی خيلی شرمنده کردی آقا ، مـنّـت گذاشتی ، قربونت !!



........................................................................................

Saturday, May 25, 2002

٭
مکالمه ای در تاکسی :

دختر عقبی : خانم د َرتون بازه !
خانم جلويی : دَ ر من ؟
دختر عقبی : بله دَ ر شما !
خانم جلويی : الان می تونم دَ رم رو باز کنم ؟!
راننده : نه صبر کنيد همه ماشينها برن بعد شما درتون رو باز و بسته کنيد!



........................................................................................

Friday, May 24, 2002

٭
اگر يک دختر ايتاليائی هم بين دخترهايی که برای امتحان دلف به کانون زبان اومده بودن ، باشه و از نگاه پسرهای ايرانی هم مرغ همسايه غاز باشه !، شنيدن اين حرفها هم بعيد نمی شه :

-« اين دخترهای ايرانی هم يا خوشگل می شن يا دانشجو فرانسه !!»

-« اين بدمصب عروسکه يا آدم!؟ »

-« نتيجه نژاد خوب و تغذيه درست بايد هم همچين لـُـعــبـتی باشه !»

-« سَــرو سينه اش آدم رو...!»



٭
ديشب که از سر کار می امدم دم پارک نزديک خونمون چنان بوی قليون نعناع می امد که کنجکاو شدم ببينم از کجاست وقتی رفتم توی پارک ديدم بعله ماشاالله جوونها ديگه به مرز خودکفايی رسيدن و حالا که ديدن چای و قليون درکه و فرحزاد داره تير تو پر ميشه ! خودشون دست به کار شدن و قليون چاق می کنند و توی پارک با دوستان ازش کام می گيرند! ،فقط تفاوتش با درکه و فرحزاد اينه که اگه اونجا نمی تونستند چيزی به توتونش اضافه کنند(يا آتيش خور کنند !) حالابا خيال راحت می تونند!



........................................................................................

Tuesday, May 21, 2002

٭
« در پيچ خطرناک ! در سرعت بالا ! در زمين لغزنده ! خودرو را متوقف می کند لنت ترمز ---»!!!!؟؟؟
اين تبليغ احمقانه رو روی يک اتوبوس شرکت واحد ديدم .احتمالا تبليغ بالا يعنی "تخته کن من هوات رو دارم اگر هم بلايی سرت اومد يا ماشينت سر پيچ چپ کرد و 50 متر روی سقفش دويد تقصير خواجه حافظ شيرازيه نه ما که همچيين تبليغی کرديم "!!



٭
- سلام آرش، دارم ميرم فلکه اول کارتم رو پرس کنم ميای ؟
-الان ؟آخه الان سَــر ِ شبه ملت همه تو خيابون هستن اونجا خيلی شلوغه..
- خب باشه ما با مردم کاری نداريم ما با مغازه کارداريم.
- راستشو بخوای آخه..
آخه چی؟ کارداری بگو. خودم تنها می رم ؟
-حقيقتش يه چند وقته چراغ سکسم روشن شده ! بيام فلکه و برگردم غسل واجب ميشم !
- آهان پس قضيه اينه خوب البته حق هم داری بهار فصل جفت گيری حيواناته! حالا بی خيال جيک ثانيه می ريم برمی گرديم تو هم چشمهات رو درويش کن چيزی نميشه .
باشه
20 دقيقه بعد
- چه خوشگل ،چه خوشگل، چه خوشگل، شدی امشب!!
- آرش تو حالت خوبه؟! طرف داره با دوست پسرش راه ميره، بهش تيکه می ندازی؟
- بابا چيکار کنم دست خودم نيست، من نميدونم اين دخترها چرا اينقدر خوشگل شدن ؟ همچين هم آرايش می کنن انگار همين الان ميخوان برن عروسی، والله من اينها رو که ميبينم چشمهام نور ميگيره!!
- بابا بس کن يک کم خودت رو کنترل کن تا برگرديم خونه، می ترسم آخر شبی دست و بالت از اختيار خارج بشن کار دستمون بدی، يه دعوا پياده بشيم.
- اواوخ اوخ اين يکی رو ببين چه لبهای داره " کی بوده که غنچه لبهاش گل لبهات رو سوزنده" ! من ميرم دنبالش..
- وايسا بينم کجا ميری؟ راهمون از اين طرفه.
- من حاليم نيست ، تا امشب از کسی راه نگيرم نمی رم خونه!!
- عجب غلطی کردم تو رو با خودم اوردم .دير شده بيآ برگرديم خونه.
- اگه نمی آی من رفتم خدا حافظ.
فردا صبح
- سلام آرش هستش ؟
- نه ديشب ساعت 12 زنگ زد گفت خونه يکی از دوستانش شب ميمونه.
فردا شب
- هيچ معلوم هست کجايی
-...



........................................................................................

Sunday, May 19, 2002

٭
- برم بهش شماره بدم؟
- بابا بی خيال خيلی خر کلاسه اصلا ً به تريپ تو نمی خوره .
- مگه من چمه . اتفا قا ً اون چيزی که اون می خواد من دارم! نا فـُـرم هم دارم !
- به هر حال از ما گفتن بود. يه وقت رفتی جلو سنگين زد تو پـَـر ِ ت نگی نگفتی ها.
- ميرم بهش ميدم عين آمار ايکی ثانيه ای برمی گردم .

ايکی ثانيه بعد

- ديدی شما رم رو گرفت؟ اون هم جلوی مامانش ، خيلی حال کردم. تا پشت سر مامانش رفت تو مغازه ، دستش رو اورد بيرون شماره رو گرفت .من که از اين کارش فــِر خوردم بس که باحال بود!.اصلا حالا که شماره رو گرفت فکر می کنم 30% ارضا شدم! زنگ هم نزد،نزد!
- يعنی زنگ نزنه نميره تو حالت ؟پس اين همه دردسر که کشيدی، همه پشم ! ؟
- بابا ما به همين هم راضی ايم دوست شدن دردسر داره همش بايد براش بسلفی. همين که آدم تو خيابون راه بفته 4 تا تيکه بندازه و 2 تا شماره بده برای اون روز کافيه !!



٭
ديروز عصر که داشتم از سر کار می امدم تو تاکسی کنار يه دختر پسر نشستم .دختره تپل مپل و سفيد مفيد ! بود ويکريز داشت برای پسره صحبت می کرد موقع صحبت هم گاهی دست پسره رو می گرفت گاهی هم دستش رو روی پای پسره می گذاشت که اگه خواجه حرمسرا هم جای پسره بود يه چيزيش می شد!. حالا بگم از پسره ، اون که به قيافه اش نمی امد زياد اهل بخيه باشه و لال و صم ٌ بکم نشسته بود، موقع پياده شدن همچين شارژشده بود که نزديک بود سر 50 تومن کرايه تاکسی راننده رو چپ راست کنه ! واقعاً راسته که "از دامن زن مرد به..."



٭
دارم ديوونه می شم بشدت احساس کمبود تفريح وسرگرمی می کنم ، اون موقع که دانشجو بودم و صبح تا شب علاف ، فرقی هم نمی کرد که اگه توی هفته زياد هم بيرون نمی رفتم غمی نبود اما حالا که دارم کار می کنم اگه يک شب خونه بمونم کف می کنم.
- چطوری داش علی ؟ يه چای قليون برای ما بيار دمت گرم .
- شرمندتم قليون تعطيله .
- تعطيله؟ يعنی چی تعطيله؟
- ممنوعش کردن، گفتن ديگه قليون چاق نکنيد وگرنه در مغازتون رو تخته می کنيم.
-ازکی؟ همه جا اينجور شده؟
- درکه که اينطوريه فرحزاد رو نمی دونم.والله ما هم شرمنده ايم، بخدا از سرشب تا حالاهمين 2 تومن رو کار کردم.
*
- کی بستند ؟
- والله ما هم نفهميديم شب که کلاسها تموم شددر روبستيم صبح که اومديم ديديم در پلمپ شده تا يک هفته دنبالش بوديم تا اومدن پلمپ رو باز کردن.
- اصلا ً اخطار قبلی يا تذکری نداده بودند؟
- هيچ . با آموزشگاههای ديگه هم صحبت کرديم به اونها هم اخطار نداده بودند. واقعاً اگه فقط به دليل مختلط بودن کلاسهاباشه که ما يکسال و نيمه که کلاسهای مختلط برگزار می کنيم وکسی با ما کار نداشته.
- خوب الان چيکار می کنيد؟
- هيچی . کلاسها رو جدا کرديم، نمی دونی چه خر توخری شده. همينطوريش هم استاد وکلاس کم داشتيم چه برسه به الان ،کلاسهای ترم بالا که شده خصوصی ! کلاس اين ترم خودتون رو که يادته به خاطر به حدنصاب نرسيدن کنسل شد، درحالی که تعدادتون فقط بايد به 4 نفر ميرسيد . اصلا ً خود کانون زبان هم که دولتيه و نمی تونه کلاسهای مختلط برگزار کنه حتی تا يکسال مجبور ميشه کلاسهای ترم بالا رو منحل کنه تا به حد نصاب برسه .والله من که نمی فهمم، اعصابم توی اين يک هفته داغون شده.
*
امتحان د ِ لف هفته آينده است. نمی دونم چيکار کنم يک نفر هم نيست حتی تلفنی باهاش چهار کلمه فک بزنم تا حداقل بتونم با اون کسی که امتحان می گيره چاق سلامتی بکنم .سعيد که لغتهااز يادش رفته، هی وسط صحبت کانال عوض می کنه و ياد زبان شيرين فارسی ميفته ! سايه که هيچ وقت خونه نيست يا هم اگه هست زياد طولانی نمی شه باهاش حرف زد ،و گرنه هم اون لهجش قشنگه هم لغت خوب بلده. رضا هم که اهل اين حرفها نيست و اگه بهش بگم بيا Parler کنيم ميگه اين قرطی بازيها چيه! قشنگ بشين لغت حفظ کن برو سر امتحان، قول بهت ميدمRefusé نـَـشی !



........................................................................................

Tuesday, May 14, 2002

٭
شرکتی که اين روزها دارم توش کار می کنم طبقه 14 يک برج ته جردنه يعنی درست جايی که ماشينهايی که با هم کورس گذاشتن دستی می کشن .امروز هم که تعطيل بود وجردن خلوت. اوقات فراغت بر بچه ها هم بايد يک جوری پر بشه حدود ده - بيست تا ماشين با هم کـَـل گذاشته بودن و داشتند صنعت توليد لاستيک کشور رو شکوفا می کردند!! که يکهو يک دختر هم با يک پرايد به جمع ريسرها اضافه شد و از اونجا که طبق نظرات مَـمَـد ِ فرويد اينا! « پسرهاهر موقع دخترها رو در حال رانندگی ببينند شهوتشون بلند! می شه » همه شروع کردند به نزديک کردن خودشون به پرايد و خلاصه تو مايه های" آبجی برو کنار نفتی نشی " تا اينکه آخرش حوصله پرايد سر رفت وموقع پيچيدن صاف رفت تو گلگير يه 206 . حالا کورس بازها! يه سوژه جديد پيدا کرده بودن هرکی می رسيد شروع می کرد به تخمين زدن خسارت و کروکی کشيدن.تازه اينجا بود که نکته جديدی کشف کردم ، مثل اينکه بعضی ازبچه ها موقعی که می خواستن سوئيچ رو بردارن ، به هوای اينکه دارن می رن يک ورزش انجام بدن ياد ورزش فوتبال افتادن و بجای شلوار شورتک! پاشون کردن.( خوبه ياد فوتبال افتادن اگه ياد شنا و شيرجه می افتادن حتما ً...!) جالبه که بعد از اينکه پليس اومد وکروکی کشيد بازهم پرايد و پژو با گلگير و سپردرب و داغون با هم کورس می گذاشتن!
راستش نمی دونم چرا از ديدن اين صحنه های کـَـل انداختن و دستی کشيدن حال نمی کردم اصلا از اون بالا همه چيز خنده دار و مسخره است انگار که داری از بالا به يک بازی نيگاه می کنی درست مثل بازی GTA.



........................................................................................

Friday, May 10, 2002

٭
- مگه نمی گفتی اين کار ِ کتابْ تخصص من نيست و می خوام توی تخصص خودم کار کنم ؟
- مگه نمی گفتی کار کردن رو دوست داری و از گشاد بازی بدت مياد ؟
- مگه نمی گفتی شغل آدم بايد تنوع داشته باشه، نه اينکه آدم يک عمر صبح تا شب توی يک اتاق بشينه و کار کنه ؟
پس حالا ديگه چرا نق می زنی ؟ حالا که توی تخصص خودت داری کار می کنی ، حالا که هر جا ميری جلوت بلند ميشن و کلی نوشابه خانواده! برات باز می کنند ، حالا که 12 ساعت در روز کار می کنی ، حالا که روی ميزت از ميوه و شيرينی خالی نمی شه و موقع نهار منوی غذا جلوت مگذارن ، حالا که يک هفته طبقه 14 يک برج توی جــردنی و هفته ديگه توی يک کارخونه نزديک کرج ، حالا که شغلت آ ينده داره و هر روز يک چيز جديد ياد می گيری .
نــــــــــــــــــــه ! نمی خوام. من اگه توی شغلم بهترين بشم باز هم کپی دست هشتم از يک حسابرس اروپايی ام ( چه برسه به آمريکايی !) وتوی اقتصادی که تنها% 0.1 اقتصاد دنيا رو تشکيل ميده اول يا آخر بودن زياد فرقی نمی کنه .
*
الان که بعد از يک ماه به لطف دوستان (که ايشاالله فدای همشون بشم!) يک کم سر دماغ شدم و دوباره به اينترنت وصل شدم، از ديدن Mail box ام خجالت کشيدم من که راضی نيستم حتی يک مورچه روهم اذيت کنم چطور شد که يکهو اينهمه دوست رو از خودم دلگير کردم؟ بچه ها از همتون معذرت می خوام. برای نمونه اين Mail يک خطی پژمان رو بخونيد:
salam,
!!mishe begi kodoom ghabrestooni dari vaseh khodet ghabr chal mikoni?




٭
دوست دارم دوباره کافی شاپ ها رو قـُـرُ ق کنم .

دوست دارم دوباره قصه همه فيلمهای عاشقانه و شعر همه Lovesong بشم .

دوست دارم دوباره هِـی خيابونها رو متر کنم .

دوست دارم دوباره دستهای سردش رو با دستهای سردم لمس کنم .

دوست دارم دوباره از بيقراری شبها بيدار بمونم .

دوست دارم دوباره گوشی تلفن رو آب کنم .

دوست دارم دوباره همسفر بشم .

دوست دارم دوباره کور بشم .

دوست دارم دوباره شاعر بشم .

دوست دارم دوباره دنيا برام بهشت بشه .

*

دوست دارم دوباره عـــا شــــق بشـم .



........................................................................................

Home